در آخرین روز های سال 1397 امین اله بخشی مشکول سری به کتابخانه خود می زند .و از میان کتابهای پراکنده ای که در کتابخانه او وجود دارد،کتاب کوچک وکم حجمی با عنوان «ترانه های خیام»اثر صادق هدایت نظر اورا جلب می کند .کتاب را به دست می گیرد آن را باز می کند.با باز کردن این کتاب حس غریبی به او دست می دهد.از آن حس های غریبی که از نوع«یوصف ولا یدرک»است.این کتاب که توسط یکی از دوستان سال 57 به او اهدا شده است،برای او تداعی گر ویاد آور روزهای پر هیجان وبه یاد ماندنی دوره های دانش آموزی اوست.دوره های پرتلاش وپر از مجاهدت وشب زنده داری که با همه سختی هایش دوست داشتنی بودند.رقابت شدید درس خواندن بین دانش آموزان برقرار بود.هم معلمان خوب درس می دادند وهم دانش آموزان خوب یاد می گرفتند وعشق به تحصیل داشتند.نه همانند امروز که که علم آموزی وخواندن دیگر پایگاه خود را از دست داده وجز انگشت شماری معدود دل به خواندن نمی دهد.وانگیزه ای برای آموختن واندوختن علم ودانش ندارند.وبه تعبیر شادروان زرین کوب امروز مثل ما با دانش آموز درست داستان رستم واسفندیار شده است .در مقابل آنهمه پند واندرز ونصایح هیچگونه سر تسلیم وسازش ندارند وبه راحتی و آسانی از آن سر می پیچند. به راستی روزگار غریبی است.راستی با اینهمه یأس ودلمردگی کار ما به کجا خواهد کشید.چه کسی در آینده می خواهد جای آن مردان کوه همت را پر کند.مردانی چون بهار، همایی،فروزانفر،زرین کوب،یزدگردی،فروغی،حکمت،زریاب خویی،سرکاراتی،و.....و.....و......که هر کدام خود عالمی بودند وقطبی وزین.وبه راستی چه کسی می خواهد به حال این ملت واینهمه بدبختی وگرفتاری بگرید واشک خونین بریزد؟وچه کسی می خواهد این همه نابسامانی ها را به سامان آورد؟ودر مقابل همین پرسش ها جملاتی از کتاب ترانه های خیام نظر اورا جلب می کندجملاتی از نوع زیر:در مقدمه جبر و مقابله اش می گوید:«ما شاهد بودیم که اهل علم از بین رفته و به دسته ای که عده شان کم ورنجشان بسیار بود منحصر گردیدند.واین عده انگشت شمار نیز در طی زندگی دشوار خود همتشان را صرف تحقیقات واکتشافات علمی نمودند.ولی اغلب دانشمندان ما حق را به باطل می فروشندو از حد تزویر و ظاهر سازی تجاوز نمی کنند؛و آن مقدار معرفتی که دارند ،برای اغراض پست مادی به کار می برند،و اگر شخصی راطالب حق و ایثارکننده صدق وساعی در رد باطل وترک وتزویر ببینند،استهزاء واستخفاف می کنند.».گویا در هر زمان اشخاص دورو ومتقلب وکاسه لیس چاپلوس کارشان جلو است(هدایت،38:1353و54) به راستی خیام با همه یأس فلسفی که در افکارش وجود دارد،مردی روشن اندیش بوده است.واگر هم در افکار خیام تاریکی ویا یأس دیده می شود به نظر می رسد که از دو ناحیه بیش نبوده است.از سوی عوام جهال،که نمی توانسته اند خوب و بد خود را از هم تشخیص دهندوهمواره در دایره تقلید به سر می برده اند وعادت بخشی از زندگی آنان بوده است.ویا اینکه از ناحیه عالمان غیر مسئول که هیچگونه در وجود خود مسئولیت نمی دیده اند وراه را برای کسی روشن نمی کرده اند وهمواره می خواسته اند تنها گلیم خود را از آب بیرون بکشند.وشاید به همین سبب ها بوده است که خیام در زیر فشار افکار پست مردم قرار می گرفته ورباعیاتی از نوع زیر را بر قلم خویش جاری می نموده است:
گاوی است بر آسمان؛قرین پروین؛
گاوی است دگر برزبرش جمله زمین.
گر بینائی چشم حقیقت بگشا
زیر وزبر دو گاو مشتی خر بین(همان،39)
کلمات کلیدی: